اختتامیه سی و پنجمین جشنواره فیلم فجر در حالی در برج میلاد برگزار شد که سیمرغ بهترین فیلم و بهترین فیلم در بخش مردمی و ملی به «ماجرای نیمروز»...

با حضور رئیس جمهور، سه عنوان از کتاب‌های کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان به عنوان آثار شایسته تقدیر سی‌ و چهارمین دوره جایزه کتاب سال جمهوری اسلامی ایران تجلیل شد.

کتاب «دختر شینا» خاطرات قدم خیر محمدی، همسر سردار شهید حاج ستار ابراهیمی است. این کتاب، زندگی یک دختر روستایی ست که در حال وهوای روزهای جنگ می گذرد و به رغم تعلق به ادبیات پاید...

در افسانه ای هندی آمده است که مردی هر روز دو کوزه بزرگ آب به دو انتهای چوبی می بست...چوب را روی شانه اش می گذاشت و برای خانه اش آب می برد.

از اولین روز بهمن تا بیست و دوم این ماه، نمایشگاهی از طراحی‌های بهرام کلهرنیا در گالری «آ» دایر خواهد بود که او اسم این نمایشگاه را «سهم شک» گذاشته است.

ضحا​ک پادشاه تاز​ی انسا​نی ناپا​ک بود. او برا​ی اين كه دو مار​ی ​که بر شانه اش روييده بودند را سير نگهدارد، هر روز مغز دو انسان را به آنها می داد. او ​شبی در خواب ديد كه پسر جو​انی با گرز ...

معرفی کتاب چرا بهانه می گیری، کتابی برای توانمند سازی کودکان، در ادامه با مداد آنلاین همراه باشید.

وقتی می ترسیم، کتابی معرفی شده در کتاب نامه رشد آموزش و پرورش، و با مطالب و پیشنهادهایی عملی برای بزرگ ترها. در ادامه با مداد آنلاین همراه باشید .

روابط عمومی جشنواره فیلم فجر خبر اضافه شدن 5 فیلم به بخش سودای سیمرغ جشنواره فیلم فجر را داد. با اضافه شدن این فیلم ها تعداد آثار بخش سودای سیمرغ به 33 اثر رسید.

داستان زندگی شهیده نسرین افضل (کاری از واحد رسانه ی قرارگاه منتظران شهادت) اولین کتاب کودک و نوجوان درباره ی زنان شهیده ی سرزمینمان ایران است که برای کودکان و نوجوانان نگاشته شده است.

چهل سال به پایان زندگی ضحاک مانده بود که او خواب بدی دید. او خواب دید که جوانی گرزی به شکل گاو را به سرش کوبید و جوانی دیگر او را با چرم بست و بعد آن دو با جوانی دیگر، هر سه نفرشان با اسب ...

«خاله جان دی دو و چندتا گردو»، یک قصه منظوم از مصطفی رحماندوست است که با تصویرگری اکبر نیکان پور و به همت کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان منتشر شده است.

با گفت و گو مشکل را حل کنیم کتابی معرفی شده در کتاب نامه رشد آموزش و پرورش، و با مطالب و پیشنهادهایی عملی برای بزرگ ترها. در ادامه با مداد آنلاین همراه باشید . 

 ضحاک از این حرف مغرور شد و به جوان گفت:"بیا شانه من را ببوس". مامور شیطان هم شانه او را بوسید و پس از این کار ناپدید شد و رفت. مدتی بعد دو تا مار سیاه از جایی که مأمور شیطان بوسیده ...