نامه شماره بیست و یک
و من کتاب له علیه السلام [4] الی زیاد ایضا[5] فدع الاسراف مقتصدا ، واذکر فی الیوم غدا ، [6] و امسک من المال بقدر ضرورتک ، و قدم الفضل لیوم حاجتک [7] اترجو ان یعطیک الله اجر المتواضعین و انت عنده من المتکبرین [8] و تطمع و انت متمرع فی النعیم ، تمنعه الضعیف والارمله ان یوجب لک ثواب المتصدقین ? [9] و انما المرء مجزی بما اسلف وقادم علی ما قدم ، والسلام
ترجمه
[4] نیز از نامه های امام علیه السلام به زیاد [5] اسراف را کنار بگذار و میانه روی را پیشه کن از امروز به فکر فردا باش [6] و از اموال دنیا به مقدار ضرورت برای خویش نگاه دار و زیادی را برای روز نیازت از پیش بفرست [ و برای قیامت ذخیره کن ] . [7] آیا امید داری خداوند ثواب متواضعان را به تو دهد در حالیکه در پیشگاهش از متکبران باشی؟ [8] و آیا طمع داریکه ثواب انفاق کنندگان را به تو عنایت کند در صورتی که در زندگی پر نعمت و ناز قرار داری؟ و مستمندان و بیوه زنان را از آن منع میکنی؟ [9] بدان انسان با آنچه از پیش فرستاده پاداش داده می شود و به آنچه قبلا برای خود نزد خدا ذخیره کرده وارد می گردد . والسلام
نامه شماره بیست و دو
22 و من کتاب له علیه السلام [1] الی عبد الله بن العباس رحمه الله تعالی ، و کان عبد الله یقول :[[ما انفعت بکلام بعد کلام رسول الله صلی الله علیه و آله ، کانتفاعی بهذا الکلام ] ] [2] اما بعد ، فان المرء قد یسره درک ما لم یکن لیفوته و یسوؤه فوت ما لم یکن لیدرکه ، [3] فلیکن سرورک بما نلت من آخرتک [4] و لیکن اسفک علی ما فاتک منها ، و ما نلت من دنیاک فلا تکثر به فرحا ، [5] و ما فاتک منها فلا تاس علیه جزعا ، ولیکن همک فیما بعد الموت
ترجمه
[1] از نامه های امام علیه السلام : به عبداله بن عباس .عبداله ابن عباس همواره می گفت : پس از سخنان پیامبر اسلام ( ص ) هیچ سخنی را به اندازه این سخن سودمند نیافتم [2] اما بعد انسان گاهی مسرور می شود به خاطر رسیدن به چیزیکه هرگز از دستش نمی رفت . و گاهی ناراحت می شود به خاطر از دست دادن چیزیکه هرگز به آن نمی رسید [3] خوشحالی تو باید از چیزی باشد که در طریق آخرت نائل شده ای[4] و تاسف تو باید از اموری باشد که مربوط به آخرت است و از دست داده ای. به آنچه از دنیا می رسی آنقدر خوشحال مباش [5] و آنچه را که از دنیا از دست می دهی بر آن تاسف مخور و جزع مکن همتت در آن باشد که پس از مرگ به آن خواهی رسید
نامه شماره بیست و سه
23 و من کلام له علیه السلام [6] قاله قبل موته علی سبیل الوصیه لما ضربه ابن ملجم لعنه الله : [7] وصیتی لکم : ان لا تشرکوا بالله شیئا ، و محمد صلی الله علیه و آله فلا تضیعوا سنته [8] اقیموا هذین العمودین ، و اوقدوا هذین المصباحین ، و خلاکم ذم [9] انا بالامس صاحبکم ، والیوم عبره لکم ، و غدا مفارقکم [10] ان ابق فانا ولی دمی ، و ان افن فالفناء میعادی ، و ان اعف فالعفو لی قربه ،[11] و هو لکم حسنه ، فاعفوا : [[ الا تحبون ان یغفر الله لکم ] ] [12] و الله ما فجانی من الموت وارد کرهته ، و لا طالع انکرته ، [1] و ما کنت الا کقارب ورد ، و طالب وجد ، [[ و ما عند الله خیر للابرار ] ] [2] قال السید الشریف رضی الله عنه : اقول : [[ و قد مضی بعض هذا الکلام فیما تقدم من الخطب ، الا ان فیه ها هنا زیاده اوجبت تکریره ] ]
ترجمه
[6] از سخنان امام علیه السلام هنگامی که ابن ملجم ویرا ضربت زدسخنان ذیل را پیش از مرگش به عنوان وصیت فرمود : [7] وصیت من به شما این است که بخدا شرک نورزید و سنت محمد ( ص ) را ضایع مگردانید [8] این دو ستون دین را استوار برپا دارید و این دو چراغ را روشن نگهدارید و دیگر از هیچ ملامت و مذمتی نترسید . [9] من دیروز همچون شما بودم امروز باعث عبرت شما و فردا از شما جدا خواهم شد [10] اگر زنده بمانم خود ولی خون خویشم و اگر بمیرم مرگ میعاد و قرارگاه من است . اگر عفو کنم عفو برای من موجب تقرب به خدا است [11] و برای شما نیکی و حسنه است بنا براین عفو کنید آیا دوست ندارید خدا شما را مشمول عفو و آمرزش خویش قرار دهد ؟[12] به خدا سوگند چیزی از نشانه های مرگ ناگهان به من روی نیاورده که من از آن ناخشنود باشم و طلایه ای از آن آشکار نشده که من آن را زشت بشمارم . [1] من نسبت به مرگ همچون کسی هستم که شب هنگام در جستجوی آب باشد و ناگهان به آن برسد و یا همچون کسی که گمشده خویش را پیدا کند و آنچه نزد خدا است برای نیکان بهتر است . [2] سیدرضی می گوید . قسمتی از این سخن در گذشته در ضمن خطبه ها [ کلام 149 ] گذشت ولی به خاطر اضافه ای که در اینجا بود آن را تکرار کردیم .
نامه شماره بیست و چهار
و من وصیه له علیه السلام [3] بما یعمل فی امواله ، کتبها بعد منصرفه من صفین : [4] هذا ما امر به عبدالله علی بن ابی طالب امیر المؤمنین فی ماله ، ابتغاء وجه الله ، [5] لیولجه به الجنه ، و یعطیه به الامنه [6] منها : فانه یقوم بذلک الحسن بن علی یاکل منه بالمعروف ، [7] و ینفق منه بالمعروف ، فان حدث بحسن حدث و حسین حی ، [8] قام بالامر بعده ، و اصدره مصدره [9] و ان لابنی فاطمه من صدقه علی مثل الذی لبنی علی ، [10] و انی انما جعلت القیام بذلک الی ابنی فاطمه ابتغاء وجه الله ، [11] و قربه الی رسول الله صلی الله علیه و آله ، و تکریما لحرمته ، و تشریفا لوصلته [12] و یشترط علی الذی یجعله الیه ان یترک المال علی اصوله ، [13] و ینفق من ثمره حیث امر به وهدی له و الا یبیع من اولاد نخیل [14] هذه القری ودیه حتی تشکل ارضها غراسا [1] و من کان من امامی اللاتی اطوف علیهن لها و لد ، او هی حامل ، [2] فتمسک علی ولدها و هی من حظه ، فان مات ولدها و هی حیه فهی عتیقه ، [3] قد افرج عنها الرق ، و حررها العتق [4] قال الشریف : قوله علیه السلام فی هذه الوصیه : [[ و الا یبیع من نخلها ودیه ] ] ، الودیه : و جمعها ودی و قوله علیه السلام : [[ حتی تشکل ارضها غراسا ] ] هو من افصح الکلام ، و المراد به ان الارض یکثر فیها غراس النخل حتی یراها الناظر علی غیر تلک الصفه التی عرفها بها فیشکل علیه امرها و یحسبها غیرها
ترجمه
[3] از وصیتهای امام علیه السلام در مورد مصرف اموالش بعد از وفات او است این وصیت را پس از بازگشت از صفین مرقوم فرموده است : [4] این دستوری است که بنده خدا علی ابن ابیطالب امیرمؤمنان در مورد چگونگی تصرف در اموالش به خاطر خشنودی خدا داده است [5] تا از این طریق خداوند وی را قرین رحمت و دمساز بهشت سازد و امنیت و آرامش در سرای دیگر به او عنایت کند 000 [6] از آن جمله است : سرپرستی آن به عهده حسن بن علی است که به طور شایسته از آن مصرف کند [7] و به طور شایسته از آن انفاق نماید . اگر برای حسن پیش آمدی کند و حسین زنده است [8] او سرپرستی آن را به عهده بگیرد و به جای وی وظیفه را انجام دهد . [9] پسران فاطمه همان مقدار سهم از این مال دارند که پسران علی[ ع ] [10] و اینکه سرپرستی آن را به پسران فاطمه واگذاردم به خاطر خدا [11] و به خاطر تقرب به رسول الله ( ص ) و بزرگداشت حرمت او و احترام پیوند خویشاوندیش می باشد [12] و با کسیکه این اموال در دست او است شرط می کنم که اصل مال را حفظ کند [13] و تنها از میوه و درآمدش در آن راهیکه به او دستور داده ام انفاق نماید و از نهالهای نخل چیزی نفروشد [14] تا همه این سرزمین یک پارچه زیر پوشش نخل قرار گیرد و آباد شود . [1] و هر کدام از کنیزانم که با او هم بستر شده ام و صاحب فرزند یا حامله است [2] از فروش او بخاطر سهم فرزندش خودداریشود و اگر کودکش مرد و او زنده است آزاد باشد [3] بند بردگی از گردنش برداشته و جزو آزادشدگان قرار گیرد . [4] سیدرضی می گوید : در سخن امام [ ع ] و الا یبیج من نخلها ودیه ودیه به معنی نهال نخل و جمع آن ودی[ بر وزن علی] می باشد و جمله دیگر امام که حتی تشکل ارضها غراسا فصیحترین سخن است و منظور این است که زمین پر از نخل شود که جز نخل چیز دیگری به چشم نیاید .
نامه شماره بیست و پنج
و من وصیه له علیه السلام [5] کان یکتبها ان یستعمله علی الصدقات قال الشریف : و انما ذکرنا هنا جملا لیعلم بها انه علیه السلام کان یقیم عماد الحق ، و یشرع امثله العدل ، فی صغیر الامور و کبیرها و دقیقها و جلیلها [6] انطلق علی تقوی الله وحده لا شریک له ، و لا تروعن مسلما [7] و لا تجتازن علیه کارها ، و لا تاخذن منه اکثر من حق الله فی ماله ، [8] فاذا قدمت علی الحی فانزل بمائهم من غیر ان تخالط ابیاتهم ، [9] ثم امض الیهم بالسکینه والوقار ، حتی تقوم بینهم فتسلم علیهم ، [10] و لا تخدج بالتحیه لهم ، ثم تقول : عباد الله ، ارسلنی الیکم ولی الله و خلیفته ، [11] لاخذ منکم حق الله فی اموالکم ، فهل لله فی اموالکم من حق فتؤدوه الی ولیه [12] فان قال قائل : لا فلا تراجعه ، [13] و ان انعم لک منعم فانطلق معه من غیر ان تخیفه او توعده او تعسفه او ترهقه [1] فخذ ما اعطاک من ذهب او فضه ، فان کان له ماشیه او ابل فلا تدخلها الا باذنه [2] فان اکثرها له ، فاذا اتیتها فلا تدخل علیها دخول متسلط علیه و لا عنیف به [3] و لا تنفرن بهیمه و لا تفزعنها ، و لا تسوءن صاحبها فیها ، [4] واصدع المال صدعین ثم خیره ، فاذا اختار فلا تعرضن لما اختاره [5] ثم اصدع الباقی صدعین ، ثم خیره ، فاذا اختار فلا تعرضن لما اختاره [6] فلا تزال کذلک حتی یبقی ما فیه وفاء لحق الله فی ماله ، فاقبض حق الله منه [7] فان استقالک فاقله ، ثم اخلطهما ثم اصنع مثل الذی صنعت اولا [8] حتی تاخذ حق الله فی ماله و لا تاخذن عودا و لا هرمه و لا مکسوره و لا مهلوسه ، و ذات عوار ، [9] و لا تامنن علیها الا من تثق بدینه ، رافقا بمال المسلمین [10] حتی یوصله الی ولیهم فیقسمه بینهم ، [11] و لا توکل بها الا ناصحا شفیقا و امینا حفیظا ، غیر معنف و لا مجحف ، [12] و لا ملغب و لا متعب ثم احدر الینا ما اجتمع عندک [13] نصیره حیث امر الله به ، فاذا اخذها امینک فاوعز الیه الا یحول بین ناقه و بین فصیلها ، [14] و لا یمصر لبنها فیضر ذلک بولدها ، [15] و لا یجهدنها رکوبا ، ولیعدل بین صواحباتها فی ذلک و بینها ، [16] و لیرفه علی اللاغب ، ولیستان بالنقب و الضالع [17] ولیوردها ما تمر به من الغدر ، [18] و لا یعدل بها عن نبت الارض الی جواد الطرق ، ولیروحها فی الساعات ، [1] ولیمهلها عند النطاف والاعشاب حتی تاتینا باذن الله بدنا منقیات ، [2] غیر متعبات و لا مجهودات ، لنقسمها علی کتاب الله و سنه نبیه صلی الله علیه و آله [3] فان ذلک اعظم لاجرک ، و اقرب لرشدک ، ان شاء الله
ترجمه
[5] از سفارشهای امام علیه السلام به افرادی که مامور جمع آوری زکات ازطرف او می شدند . شریف رضیمی گوید : ما قسمتی از این وصیت را در اینجا آوردیم تا معلوم گردد امام [ ع ] همواره ارکان حق را بپامی داشت و فرمان به عدل را صادر می کرد در کارهای کوچک یا بزرگ پرارزش یا کم ارزش . [6] با تقوا و احساس مسک ولیت در برابر خداوند یکتا و بی شریک حرکت کن و در این راه هیچ مسلمانی را مترسان [7] و بر سرزمین او ناخشنود مگذر بیش از آنچه از حق خداوند در اموالش است از او مگیر [8] پس آنگاه که به آبادی قبائل رسیدی در کنار آب فرود آیو داخل خانه هاشان مشو [9] سپس با آرامش و وقار به سوی آنان برو تا در میان آنها قرار گیری به آنها سلام کن [10] و از اظهار تحیت بخل مورز پس از آن به آنان می گوئی ای بندگان خدا مرا ولی خدا و خلیفه اش به سوی شما فرستاده [11] تا حق خدا را که در اموالتان است بگیرم آیا در اموال شما حقی از خدا هست که آنرا به نماینده اش بپردازید ؟ [12] اگر کسی گفت نه دیگر به او مراجعه مکن [13] و اگر کسی پاسخ داد بلی همراهش برو اما نه اینکه او را بترسانییا تهدید کنی. یا او را به کار مشکلیمکلف سازی[1] هر چه از طلا یا نقره به تو داد بستان و اگر دارایگوسفند یا شتر بود بدون اذن او داخل آن مشو [2] زیرا بیشتر آنها از آن او است و آنگاه که داخل شدی همچون شخص مسلط و سختگیر رفتار مکن [3] حیوانیرا فرار مده و ناراحت مساز و در میان آنها صاحبش را ناراحت مکن [4] [ به هنگام گرفتن حق خدا ] : حیوانات را دو قسمت کن و صاحبش را مخیر ساز که یک قسمت را انتخاب کند و در انتخابش به او اعتراض مکن [5] بعد قسمت باقیمانده را دو نیمه کن و ویرا مخیر ساز یکیرا انتخاب کند باز هم به او در این گزینش خرده مگیر [6] به همین گونه تقسیم کن تا آنجا که باقیمانده به اندازه حق خداوند باشد آن را بگیر . [7] [ باز هم مواظب باش ] اگر از این تقسیم پشیمان بود و خواست از نو تقسیم نمائیقبول کن و حیوانات را به هم مخلوط نما و همچون گذشته آنها را تقسیم کن [8] تا حق خداوند باقیبماند و آن را بگیری .[فراموش مکن ] حیوانات پیر و دست و پا شکسته و بیمار و معیوب را به عنوان زکات نپذیر [9] و آنها را به غیر از کسیکه به دینش اطمینان داریو نسبت به اموال مسلمانان دلسوز است مسپار [10] تا آن را به پیشوایمسلمین برساند و در میان آنها تقسیم کند . [11] چوپانیگوسفندان و شتران را جز به شخص خیرخواه و مهربان و امین و حافظ که نه سختگیر است و نه اجحاف گر [12] نه تند می راند و نه حیوانات را خسته میکند مسپار . سپس هر چه جمع آوریکردیفورا به سویما روانه ساز [13] تا آنها را در مصارفیکه خداوند فرمان داده است مصرف کنیم و آنگاه که آن را به دست امین خود برایرساندن به مرکز سپردیبه او سفارش کن که بین شتر و نوزادش جدائینیفکند [14] و شیر آن را ندوشد که به بچه اش زیان وارد شود [15] و در سوارشدن بر شتران عدالت را مراعات کند [16] و نیز مراعات شتر خسته و یا زخمیکه سواری دادن برایش مشکل است بنماید [17] آنها را به غدیر آب ببرد [18] و از کناره های جاده علف دار بدرون جاده بی گیاه منحرف نسازد و ساعاتی استراحتشان بدهد 000 [1] و آنگاه که به آب و علفزار می رسد مهلت دهد آب بنوشند و علف بخورند تا هنگامیکه به ما می رسند به اذن خدا فربه و سر حال باشند [2] نه خسته و کوفته تا آنها را طبق کتاب خدا و سنت پیامبرش تقسیم کنیم . [3] این برنامه باعث بزرگیپاداش و هدایت تو خواهد بود . انشاءالله