چاره سایه چیست؟
پاسخ و راه حل در تلاش برای ریشه کن کردن سایه نیست، این کار نه امکان پذیر است و نه مطلوب. همانطور که یونگ گفته است، شخص بدون سایه چیزی جز یک شبح دو بعدی نیست. بعلاوه، سایه پیوسته حقیقت ما را به ما می گوید خواه دوست داشته باشیم آن را بشنویم یا نه.
جان سنفورد درباره این حقیقت مهم می گوید: «سایه در مقایسه با من (ego) خودمحور، به خود حقیقی ( self) نزدیکتر است. حقیقت تکان دهنده این است که خود حقیقی (self) میان من (ego)خودمحور و سایه، سایه را برمی گزیند، حتی اگر به معنای انهدام واقعی من(ego) باشد.»
سایه تنها خصوصیات منفی و نا پسند وجودی ما نیست ، سایه آن بخشی از شخصیت ما است که به آن آگاه نیستیم و آن را زندگی نمی کنیم ! در حالیکه، چه بسا در بسیاری از تعاملات روزانه ، احتیاج به آنها داشته باشیم ! و انتخاب صحیح ما، بخشی از سایه های ما باشد ! اما چون به آن آگاه نیستیم نمی توانیم آنرا زندگی کنیم !
این بخش های دور از دسترس، گاهی بسیار کلیدی و اثر گذار هستند و قسمت مهمی از بودن ما را به خودشان اختصاص می دهند .
سایه اولین قسمت از لایه های پنهان شخصیت هر یک از ما است که با شروع خود شناسی و تحلیل پیرامون رفتار و افکارمان آشکار می شود و اغلب با دیدن این بخش از وجودمان متعجب می شویم و می پرسیم ؟
”یعنی من این هستم ؟
سایه ما می تواند عشق ، ابراز علاقه ، ورزش ، رفتارهای احساسی و حتی کودکانه کودکانه و … مواردی از این دست باشد.
درست همانگونه که راه حل، تلاش برای ریشه کن کردن یا ساکت کردن سایه نیست، پاسخ را نمی توان در تلاش ناسالم برای سرکوب کردن یا بازداشتن آن یافت. یونگ سرکوب روانی سایه را همانند بریدن سر برای تسکین درد می داند. استراتژی مواجهه با سایه، شیوه ای سه لایه است و شامل تحول ذهن، اصل زندگی به عنوان پدیده ای مقدس و مقاومت فرهنگی می شود.
1- تحول ذهن:
گشودن چشم بصیرت؛ مواجهه با سایه، با ورود نخستین مضمون سایه به ذهن خودآگاه شروع می شود. یونگ معتقد بود این کار با بررسی یا تحلیل خود انجام پذیر است. شیوه دنیا، زندگی ناخودآگاهانه است. چگونه می توان از این شیوه زندگی رهایی یافت با متحول کردن ذهن خود؛ ذهن تحول یافته، ذهنی آگاه است که نسبت به هدف والاتر یعنی رشد روحی و روانی مان هشیار است؛این مهم، از طریق یادگیری گفتگو با سایه خود می تواند صورت گیرد. با این گفتگوی درونی، از محتوای سایه خود آگاه می شویم و آن چیزی که قبلا ناخودآگاه بود به بخش خودآگاه می آید و می توان آن را بکار گرفت.
2-زندگی به عنوان پدیده ای مقدس:
ما فراخوانده شده ایم که تا نمادهای زنده حقیقتی باشیم که می گوید زندگی پدیده ای مقدس است. به این سخنان گوش دهید: «این کاری است که می خواهم انجام دهید: خدا یارتان باد! زندگی روزمره و معمول تان - خواب، خوردن، کار و پیمودن زندگی- را به عنوان هدیه ای به خدا پیشکش کنید.» (رومیان ۱۲:۱) این نه تنها رسالت، بلکه مزیت برتر ماست. به یاد داشته باشید اگر زندگی تان مقدس نیست، عاری از تقدس هم نیست. در صورتیکه بخواهید به لطف خدا این حقیقت را زندگی کنید، سایه در برابر شما مقاومت خواهد کرد. سایه، تنبل و خودشیفته است. بزرگترین میلش آن است که زندگی را بعنوان هدیه ای مقدس به خودش تقدیم کند. این همه، بخشی از نبرد است.
3- شکستن مقاومت فرهنگی:
سومین بعد استراتژی ما علیه سایه، تشخیص این است که بایستی از جاذبه فرهنگ مان رها شویم و بعد خود را به انجام این کار متعهد سازیم. با همه سخنانی که درباره فردیت می شنویم، حقیقت امر آن است که جامعه تحمل کسانی را که با جریان عموم همراه نیستند، ندارد. همانند هر نظام بیمارگونه، جامعه به اعضای خود فشار می آورد تا تعادل نظام را حفظ کنند؛ می بایست به یاد آوریم فراخوانده شده ایم تا از جریان فرهنگ خارج شویم. فرهنگ ما ارتباط شخص با کانون مقدس زندگی را ضعیف می کند.
هر چه کمتر از قسمت سایه وجود خود با خبر باشیم، سایه ما سیاه تر و غلیظ تر است ،یعنی تا زمانیکه در صدد کسب آگاهی بر نیاییم و از سر عادت زندگی و گذران عمر کنیم، حجم نا آگاهی های ما بیشتر از آگاهی ما است و با قسمت بزرگی از نا شناخته ها مواجه می شویم.