قسمتی از متن رمان :
سیاوش همچنان حرف میزد و با کلافگی برای ارسطو خط و نشان میکشید، ستایش هم از شدت ترس و استرس دست و پایش را جمع کرده و مثل بید در دلش میلرزید تمام ترسش از این بود که مبادا سیاوش چیزی در مورد ملاقات امروزش با ارسطو بفهمد و برای همیشه اعتمادش را نسبت به او از دست بدهد که باز هم ناخواسته چهره مردانهای ارسطو پیش چشمش ظاهر شد و صدای او در گوشش پیچید که:
به شرافتم قسم میخورم که کسی از ملاقات امروز ما با خبر نخواهد شد."
نویسنده: لیلا جوادی
ناشر: پرسمان
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 568
اندازه کتاب: رقعی - سال انتشار: 1391 - دوره چاپ: 1