ماهیت نبوغ از قدیم با یک سری اسطوره های گمراه کننده محصور شده است . شاید مردم از مفهوم نبوغ ترسانده شده اند . به هر حال ، دلیل هر چه بوده ، لازم است از این افسانه ها پرده برداری شود .
اسطوره ۱ : " نوابغ ، نابغه بدنیا می آیند. "
این عقیده کاملا رایج اما نادرست است . ژنتیک به هر حال بر زندگی ما اثر گذار است ، اما همه چیز را بطور قطعی و حتمی مشخص نمیکند .
اگر غیر از این است ، چرا ما فرزندان تروریست ها را از بدو تولد زندانی نمیکنیم ؟ چرا بچه هایی که با استعداد تر هستند را زودتر از بقیه به مدرسه نمیفرستیم ، تا استعدادشان به هدر نرود .
روش های تربیت و پرورش و اثرات اجتماعی هم به اندازه وراثت ژنی مهم و اثر گذارند . ( حتی مستعدترین ژن ممکن ، بدون قرار گرفتن در یک محیط مثبت اجتماعی و بدون یادگیری مهارت ، نمی تواند فردی نابغه شود ) .
علاوه بر این عبارت نوابغ نابغه بدنیا می آیند ، عذری ست برای تنبلی – علتی برای توجیه سعی نکردن .
نوابغ با توجه و عشق اطرافیان شان بوجود می آیند . توجه و عشق مادران ، پدران و پدربزرگان و مادربزرگان و تمام افرادی که زندگی ، معرفت و عشق شان را با آینده سازان این دنیا قسمت کرده اند .
اسطوره ۲ : " نوابغ در کودکی شناخته می شوند "
این قضیه از آنجایی مطرح شد که مفاهیم نابغه و خارق العاده با هم اشتباه گرفته شد و این مفهوم را می رساند که اگر فردی در کودکی نابغه شناخته نشود ، او نابغه نبوده و نیست .
در واقع این افراد عجیب و خارق العاده اند که در کودکی شناخته می شوند . مشخصه این افراد ، رفتار های بزرگتر از سن شان در کودکی است .
اما نابغه متفاوت است . برای مثال :
انیشتین که تا سن ۳ سالگی نمی توانست صحبت کند ، دچار مریضی خاصی بود و مشکلات عدیده ای در مدرسه داشت .
پابلو پیکاسو نیز فقط به کمک پدرش توانست مدرسه را به پایان برساند .
توماس ادیسون همیشه نمرات پایین در درس فیزیک می گرفت .
رابرت فراست اولین کتابش را در سن ۳۸ سالگی منتشر کرد .
پیتر راجت فرهنگ جامع مشهور ش را بعد بازنشستگی در سن ۷۰ سالگی تدوین کرد .
آیا کسی در مدرسه ادیسون یا انیشتین می توانست آینده این دو نابغه را پیش بینی کند ؟
با در نظر گرفتن این موارد ، آیا کسی به خود اجازه می دهد بگوید فلان کودک یا بزرگسال نمی تواند در آینده نابغه شود ؟
من به صراحت اظهار می کنم که در درون همه ، کودکان نابغه ای نهفته است . بنابراین مطلب " نوابغ در کودکی شناخته می شوند " را تغییر می دهیم و این عبرت را جایگزین می کنیم " بیایید نبوغ هر کودک و هر شخصی را بپذیریم " .
اسطوره ۳: " نوابغ افراد ممتاز و مستعد در همه امورند "
بله ، نوابغی هم مانند لئونارد دوایبچی ، یوهان ولفگنگ ون گوته و لومنوسوف وجود دارند که هم در علم و هم در هنر جاودانه شده اند . ولی تعداد زیاد دیگری از آنها – مانند لودلیگ ون بهتون که ناشنوا بود و هلن کلر که نابینا و کر و لال بود – قطعا نشان دادند حتی اشخاصی وجود دارند که توانایی های یک فرد معمولی را هم ندارند ، ولی با این وجود می توانند نابغه باشند ، چه رسد به افراد معمولی و حتی افراد باهوش و مستعد .
چه ویژگی در همه این نوابغ مشترک بوده است ؟ شخصیت محکم شان و یک نفر که دوست شان می داشت و به آنها ایمان داشت .
اگر شما در دروان کودکی تان به اندازه کافی خوش شانس نبوده اید هنوز هم دیر نشده ، آیا کسی را دارید که شما رو دوست می دارد و به شما باور دارد ؟ از نیرویی که آنها به شما می دهند استفاده کنید . اگر هیچ کس را ندارید ، باید خودتان ، خود را دوست بدارید و به خود ایمان داشته باشید .
اسطوره ۴: " نابغه ها دیوانه اند . "
افرادی مریض هستند اما عادی ، و افرادی سالم هستند اما غیر عادی . فرد عادی ( نرمال ) کسی است که ذهنا مریض باشد ، اما به زندگی می و علاقه داشته باشد ، به مردم اهمیت دهد و اعمال اون نتایج مثبتی تولید میکنند ، این شخص عادی ( نرمال ) است .در مقابل اگر شخصی از لحاظ روانی سالم باشد ، اما در جهت تخریب و فقط بر طبق امیال شخصی اش عمل کند ، این شخص غیر عادی است .
شخصی مانند ون گوگ ممکن است بیمار بوده باشد ، اما شخصی عادی شناخته شده است ، به این علت که او آثار مثبت و بدیعی خلق کرده است . شخصی مثل ادولف هیتلر شاید سالم بوده باشد اما غیر عادی شناخته شده ، و این به علت مخرب بودن فاجعه آمیز او است .
لازم به ذکر است گاهی ، این نابغه نیست که دیوانه است ، بلکه جامعه ایکه او در آن زندگی می کند دیوانه است . مانند : گالیله ، سقراط و ...
پس نابغه ها هم به اندازه بقیه مردم جهان ، احتمال دارد که سر از دیوانه خانه در آورند . با این حال یک فرق بسیار بزرگ بین نوابغ و افراد معمولی وجود دارد : اینکه نابغه ها به خاطر سپرده می شوند . آن دسته از افراد که نابغه نیستند و سر از بیمارستان های روانی در می آورند ، فقط آمارهای پزشکی را بالا می برند .
اسطوره ۵ : " نابغه شدن ، تصادفی است ."
این طرز فکر از علم اکتشافات غیر مترقبه و تصادفی ، نشات می گیرد .
برای مثال ویلهلم روئنتگن ، رادیو اکتیو را وقتی کشف کرد که به طور تصادفی مقداری از آن را در کنار فیلم عکاسی که در کاغذی سیاه پیچیده بود قرار داد . او اتفاقی فیلم ها را ظاهر کرد و متوجه نقاط سفید رنگ عجیبی بر روی عکاسی شد . این نقاط نشان دهنده وجود اشعه هایی نا شناخته بودند ( اشعه ایکس ) که بر خلاف اشعه های معمولی ، از کاغذ سیاه نفوذ می کردند . ممکن است کسی به روئنتگن بگوید خوش شانس و این کشف را خوش شانسی تلقی کند .
در نظر بگیرید : که یک شخص معمولی چند وقت یک بار ممکن است سر و کارش به مواد رادیو اکتیو بیفتد و فیلم عکاسی را به طور اشتباهی کنار آنها بگذارد ؟
روئنتگن یک محقق بود . او دیر یا زود به این کشف می رسید .
ممکن بود افرد دیگری به این کشف رسند ولی به قدر کافی با هوش نبوده اند و می گفتند که فیلم خراب بوده و هیچ وقت نقاط سفید را با اشعه ناشناخته ارتباط نمی دادند .
نابغه ها محققانی ژرف نگر هستند . آنها همیشه گوش به زنگ اند ، و به همین علت نیز به نظر می آید همیشه در زمان مناسب در جای درست هستند .
به این ترتیب ذکر ۵ مورد از اسطوره های ذهنی اشتباه را به پایان رساندیم .