نامه های امام علی ( ع ) از نامه شماره 6 تا 10
نامه های امام علی ( ع ) از نامه شماره 6 تا 10
نامه شماره شش
و من کتاب له ع الى معاویة
انَّهُ بَایَعَنِی اَلْقَوْمُ اَلَّذِینَ بَایَعُوا ابَا بَکْرٍ وَعُمَرَ وَعُثْمَانَ عَلَى مَا بَایَعُوهُمْ عَلَیْهِ فَلَمْ یَکُنْ لِلشَّاهِدِ انْ یَخْتَارَ وَلاَ لِلْغَائِبِ انْ یَرُدَّ وَ انَّمَاالشُّورَى لِلْمُهَاجِرِینَ وَاَلْانْصَارِ فَانِ اِجْتَمَعُوا عَلَى رَجُلٍ وَ سَمَّوْهُ امَاماً کَانَ ذَلِکَ لِلَّهِ رِضًا فَانْ خَرَجَ عَنْ امْرِهِمْ خَارِجٌ بِطَعْنٍ اوْ بِدْعَةٍ رَدُّوهُ الَى مَا خَرَجَ مِنْهُ فَانْ ابَى قَاتَلُوهُ عَلَى اِتِّبَاعِهِ غَیْرَ سَبِیلِ اَلْمُؤْمِنِینَ وَ وَلاَّهُ اَللَّهُ مَا تَوَلَّى وَ لَعَمْرِی یَا مُعَاوِیَةُ لَئِنْ نَظَرْتَ بِعَقْلِکَ دُونَ هَوَاکَ لَتَجِدَنِّی ابْرَأاَلنَّاسِ مِنْ دَمِ عُثْمَانَ وَ لَتَعْلَمَنَّ انِّی کُنْتُ فِی عُزْلَةٍ عَنْهُ الاَّ انْ تَتَجَنَّى فَتَجَنَّ مَا بَدَا لَکَ وَ اَلسَّلاَم
ترجمه
نامهاى از آن حضرت ( ع ) به معاویه
این مردمى که با ابو بکر و عمر و عثمان بیعت کرده بودند ، به همان شیوه با من بیعت کردند . پس آن را که حاضر است ، نرسد که دیگرى را اختیار کند و آن را که غایب بوده است نرسد که آنچه حاضران پذیرفته اند نپذیرد . شورا از آن مهاجران و انصار است . اگر آنان بر مردى همرأى شدند و او را امام خواندند ، کارشان براى
خشنودى خدا بوده است ، و اگر کسى از فرمان شورا بیرون آمد و بر آن عیب گرفت یا بدعتى نهاد باید او را به جمعى که از آن بیرون شده است باز آورند . اگر سر بر تافت با او پیکار کنند ، زیرا راهى را برگزیده که خلاف راه مؤمنان است و خدا نیز در گردن او کند ، گناه آنچه را خود متولى آن شده است
اى معاویه ، به جان خودم سوگند ، که اگر به دیده خرد بنگرى ، نه از روى هوا و هوس ، در خواهى یافت که من از هر کس دیگر از کشتن عثمان بیزارتر بودم و من از آن کنارى جسته بودم ، مگر آنکه بخواهى جنایت را به گردن من نهى و چیزى را که بر تو آشکار است پنهان دارى . و السلام
نامه شماره هفت
و من کتاب منه ع الیه أیضا
امَّا بَعْدُ فَقَدْ اتَتْنِی مِنْکَ مَوْعِظَةٌ مُوَصَّلَةٌ وَ رِسَالَةٌ مُحَبَّرَةٌ نَمَّقْتَهَا بِضَلاَلِکَ وَ امْضَیْتَهَا بِسُوءِ رَأْیِکَ وَ کِتَابُ اِمْرِئٍ لَیْسَ لَهُ بَصَرٌ یَهْدِیهِ وَ لاَ قَائِدٌ یُرْشِدُهُ قَدْ دَعَاهُ اَلْهَوَى فَاجَابَهُ وَ قَادَهُ اَلضَّلاَلُ فَاتَّبَعَهُ فَهَجَرَ لاَغِطاً وَ ضَلَّ خَابِطاً.
وَ مِنْهُ
لِانَّهَا بَیْعَةٌ وَاحِدَةٌ لاَ یُثَنَّى فِیهَا اَلنَّظَرُ وَ لاَ یُسْتَأْنَفُ فِیهَا اَلْخِیَارُ اَلْخَارِجُ مِنْهَا طَاعِنٌ وَ اَلْمُرَوِّی فِیهَا مُدَاهِنٌ
ترجمه
نامهاى دیگر از آن حضرت ( ع ) به معاویه
اما بعد ، اندرزنامه اى از تو به من رسید با جمله هایى بربافته و عباراتى که به ضلالت خویش آراسته بودى و از روى بداندیشى روانه کرده بودى این نامه ، نامه کسى است که نه خود دیده بینا دارد تا راه هدایت را به او نشان دهد ، و نه او را رهبرى است که راهش بنماید . هوا و هواس او را فراخوانده و او نیز پاسخش گفته و ضلالت رهنمونش گشته و او نیز متابعتش نموده . هذیانى در هم آمیخته ، گم گشته و به خطا رفته است
و از این نامه است
بیعت کردن فقط یک بار است و دوباره در آن نظر نتوان کرد . گزینش از سر گرفته نشود . هر که از بیعت بیرون رود ، طعن زننده است ، و هر که در پذیرفتنش درنگ کند و دو دلى نشان دهد ، منافق است
نامه شماره هشت
و من کتاب له ع الى جریر بن عبد الله البجلی لما أرسله الى معاویة
امَّا بَعْدُ فَاذَا اتَاکَ کِتَابِی فَاحْمِلْ مُعَاوِیَةَ عَلَى اَلْفَصْلِ وَ خُذْهُ بِالْامْرِ اَلْجَزْمِ ثُمَّ خَیِّرْهُ بَیْنَ حَرْبٍ مُجْلِیَةٍ اوْ سِلْمٍ مُخْزِیَةٍ فَانِ اِخْتَارَ اَلْحَرْبَ فَانْبِذْ الَیْهِ وَ انِ اِخْتَارَ اَلسِّلْمَ فَخُذْ بَیْعَتَهُ. وَ اَلسَّلاَمُ
ترجمه
به جریر بن عبد الله البجلى هنگامى که او را نزد معاویه فرستاده بود
اما بعد . چون نامه من به تو رسد ، معاویه را وادار که کارش را با ما یکسره کند و بخواه که به طور جزم تصمیم بگیرد . آنگاه مخیّرش کن میان جنگى که مردم را از خانه هایشان براند یا صلحى که به خوارى بپذیرد . اگر جنگ را اختیار کرد ، همانند خودش عمل کن و اعلان جنگ نماى و اگر صلح را اختیار کرد ، از او بیعت بستان . والسلام
نامه شماره نه
و من کتاب له ع الى معاویة
فَارَادَ قَوْمُنَا قَتْلَ نَبِیِّنَا وَاجْتِیَاحَ اصْلِنَا وَهَمُّوا بِنَا الْهُمُومَ وَ فَعَلُوا بِنَا اَلْافَاعِیلَ وَمَنَعُونَا الْعَذْبَ وَاحْلَسُونَا اَلْخَوْفَ وَاِضْطَرُّونَا الَى جَبَلٍ وَعْرٍ وَاوْقَدُوا لَنَا نَارَ اَلْحَرْبِ فَعَزَمَ اَللَّهُ لَنَا عَلَى اَلذَّبِّ عَنْ حَوْزَتِهِ وَالرَّمْیِ مِنْ وَرَاءِ حُرْمَتِهِ مُؤْمِنُنَا یَبْغِی بِذَلِکَ اَلْاجْرَ وَ کَافِرُنَا یُحَامِی عَنِ اَلْاصْلِ وَ مَنْ اسْلَمَ مِنْ قُرَیْشٍ خِلْوٌ مِمَّا نَحْنُ فِیهِ بِحِلْفٍ یَمْنَعُهُ اوْ عَشِیرَةٍ تَقُومُ دُونَهُ فَهُوَ مِنَ اَلْقَتْلِ بِمَکَانِ امْنٍ وَکَانَ رَسُولُ اَللَّهِ ص اذَا اِحْمَرَّ الْبَأْسُ وَ احْجَمَ اَلنَّاسُ قَدَّمَ اهْلَ بَیْتِهِ فَوَقَى بِهِمْ اصْحَابَهُ حَرَّ اَلسُّیُوفِ وَ الْاسِنَّةِ فَقُتِلَ عُبَیْدَةُ بْنُ الْحَارِثِ یَوْمَ بَدْرٍ وَ قُتِلَ حَمْزَةُ یَوْمَ أُحُدٍ وَ قُتِلَ جَعْفَرٌ یَوْمَ مُؤْتَةَ وَ ارَادَ مَنْ لَوْ شِئْتُ ذَکَرْتُ اِسْمَهُ مِثْلَ الَّذِی ارَادُوا مِنَ اَلشَّهَادَةِ وَ لَکِنَّ آجَالَهُمْ عُجِّلَتْ وَ مَنِیَّتَهُ أُجِّلَتْ فَیَا عَجَباً لِلدَّهْرِ اذْ صِرْتُ یُقْرَنُ بِی مَنْ لَمْ یَسْعَ بِقَدَمِی وَ لَمْ تَکُنْ لَهُ کَسَابِقَتِی الَّتِی لاَ یُدْلِی احَدٌ بِمِثْلِهَا الاَّ انْ یَدَّعِیَ مُدَّعٍ مَا لاَ اعْرِفُهُ وَ لاَ اظُنُّ اَللَّهَ یَعْرِفُهُ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَى کُلِّ حَالٍ وَ امَّا مَا سَالْتَ مِنْ دَفْعِ قَتَلَةِ عُثْمَانَ الَیْکَ فَانِّی نَظَرْتُ فِی هَذَا اَلْامْرِ فَلَمْ ارَهُ یَسَعُنِی دَفْعُهُمْ الَیْکَ وَلاَ الَى غَیْرِکَ وَلَعَمْرِی لَئِنْ لَمْ تَنْزِعْ عَنْ غَیِّکَ وَ شِقَاقِکَ لَتَعْرِفَنَّهُمْ عَنْ قَلِیلٍ یَطْلُبُونَکَ لاَ یُکَلِّفُونَکَ طَلَبَهُمْ فِی بَرٍّ وَ لاَ بَحْرٍ وَلاجَبَلٍ وَلاَ سَهْلٍ الاَّ انَّهُ طَلَبٌ یَسُوءُکَ وِجْدَانُهُ وَ زَوْرٌ لاَ یَسُرُّکَ لُقْیَانُهُ وَ اَلسَّلاَمُ لِاهْلِه
ترجمه
از نامه آن حضرت ( ع ) به معاویه
قوم ما [ قریش ] آهنگ کشتن پیامبر ما کردند و خواستند که ریشه ما برکنند . پس درباره ما بارها نشستند و رأى زدند و بسا کارها کردند . از زندگى شیرین منعمان نمودند و با وحشت دست به گریبانمان ساختند . ما را وادار کردند که بر کوهى صعب زیستن گیریم ، سپس ، براى ما آتش جنگ افروختند . ولى خداوند خواسته بود که ما از آیین بر حق او نگهدارى کنیم و نگذاریم که کس به حریم حرمتش دست یازد . در میان ما ، آنان که ایمان آورده بودند ، خواستاران پاداش آن جهانى بودند و آنان که ایمان نیاورده بودند از خاندان و تبار خود حمایت مىکردند . از قریشیان هر که ایمان مى آورد از آن آزار که ما گرفتارش بودیم در امان بود . زیرا یا هم سوگندى بود که از او دفاع مى کرد و یا عشیرهاش به یاریش برمى خاست . به هر حال ، از کشته شدن در امان بود
چون کارزار سخت مى شد و مردم پاى واپس مى نهادند ، رسول الله ( صلى الله علیه و آله ) اهل بیت خود را پیش مى داشت و آنها را سپر اصحاب خود از ضربتهاى سخت شمشیر و نیزه مى نمود . چنانکه عبیدة بن الحارث در روز بدر به شهادت رسید و حمزه در روز احد ، و جعفر در جنگ موته . یکى دیگر بود که اگر خواهم نامش را بیاورم . او نیز چون آنان خواستار شهادت مى بود ، ولى مرگ آنها زودتر فرا رسید و مرگ او به تأخیر افتاد . و شگفتا از این روزگار که مرا قرین کسى ساخته که هرگز چون من براى اسلام قدمى برنداشته و او را در دین سابقه اى چون سابقه من نبوده است . سابقه اى که کس را بدان دسترس نیست ، مگر کسى ادعایى کند که من او را نمى شناسم و نپندارم که خدا هم او را بشناسد . در هر حال ، خدا را مى ستایم
و اما از من خواسته بودى که قاتلان عثمان را نزد تو فرستم ، من در این کار اندیشیدم . دیدم براى من میسر نیست که آنها را به تو یا به دیگرى سپارم . به جان خودم سوگند ، که اگر از این گمراهى بازنیایى و از تفرقه و جدایى باز نایستى ، بزودى آنها را خواهى شناخت که تو را مى جویند و تو را به رنج نمىافکنند که در بیابان و دریا و کوه و دشت به سراغشان روى . البته تو در پى یافتن چیزى هستى که یافتنش براى تو خوشایند نیست و اینان کسانى هستند که دیدارشان تو را شادمان نخواهد کرد . سلام بر آنکه شایسته سلام باشد
نامه شماره ده
و من کتاب له ع الیه أیضا
وَ کَیْفَ انْتَ صَانِعٌ اذَا تَکَشَّفَتْ عَنْکَ جَلاَبِیبُ مَا انْتَ فِیهِ مِنْ دُنْیَا قَدْ تَبَهَّجَتْ بِزِینَتِهَا وَ خَدَعَتْ بِلَذَّتِهَا دَعَتْکَ فَاجَبْتَهَا وَ قَادَتْکَ فَاتَّبَعْتَهَا وَ امَرَتْکَ فَاطَعْتَهَا وَ انَّهُ یُوشِکُ انْ یَقِفَکَ وَاقِفٌ عَلَى مَا لاَ یُنْجِیکَ مِنْهُ مِجَنٌّ فَاقْعَسْ عَنْ هَذَا الْامْرِ وَ خُذْ أُهْبَةَ اَلْحِسَابِ وَ شَمِّرْ لِمَا قَدْ نَزَلَ بِکَ وَ لاَ تُمَکِّنِ اَلْغُوَاةَ مِنْ سَمْعِکَ وَ الاَّ تَفْعَلْ أُعْلِمْکَ مَا اغْفَلْتَ مِنْ نَفْسِکَ فَانَّکَ مُتْرَفٌ قَدْ اخَذَ اَلشَّیْطَانُ مِنْکَ مَأْخَذَهُ وَ بَلَغَ فِیکَ امَلَهُ وَ جَرَى مِنْکَ مَجْرَى اَلرُّوحِ وَ اَلدَّمِ وَ مَتَى کُنْتُمْ یَا مُعَاوِیَةُ سَاسَةَ اَلرَّعِیَّةِ وَ وُلاَةَ امْرِ الْاُمَّةِ بِغَیْرِ قَدَمٍ سَابِقٍ وَ لاَ شَرَفٍ بَاسِقٍ وَ نَعُوذُ بِاللَّهِ مِنْ لُزُومِ سَوَابِقِ الشَّقَاءِ وَ أُحَذِّرُکَ انْ تَکُونَ مُتَمَادِیاً فِی غِرَّةِ اَلْأُمْنِیِّةِ مُخْتَلِفَ اَلْعَلاَنِیَةِ وَ اَلسَّرِیرَةِ وَ قَدْ دَعَوْتَ الَى الْحَرْبِ فَدَعِ اَلنَّاسَ جَانِباً وَ اُخْرُجْ الَیَّ وَاعْفِ الْفَرِیقَیْنِ مِنَ الْقِتَالِ لِتَعْلَمَ ایُّنَا الْمَرِینُ عَلَى قَلْبِهِ وَالْمُغَطَّى عَلَى بَصَرِهِ فَانَا ابُوحَسَنٍ قَاتِلُ جَدِّکَ وَ اخِیکَ وَ خَالِکَ شَدْخاً یَوْمَ بَدْرٍ وَ ذَلِکَ السَّیْفُ مَعِی وَ بِذَلِکَ الْقَلْبِ الْقَى عَدُوِّی مَا اِسْتَبْدَلْتُ دِیناًوَلاَ اِسْتَحْدَثْتُ نَبِیّاً وَانِّی لَعَلَى الْمِنْهَاجِ اَلَّذِی تَرَکْتُمُوهُ طَائِعِینَ وَدَخَلْتُمْ فِیهِ مُکْرَهِینَ وَ زَعَمْتَ انَّکَ جِئْتَ ثَائِراً بِدَمِ عُثْمَانَ وَلَقَدْ عَلِمْتَ حَیْثُ وَقَعَ دَمُ عُثْمَانَ فَاطْلُبْهُ مِنْ هُنَاکَ انْ کُنْتَ طَالِباً فَکَانِّی قَدْ رَایْتُکَ تَضِجُّ مِنَ الْحَرْبِ اذَاعَضَّتْکَ ضَجِیجَ الْجِمَالِ بِالْاثْقَالِ وَ کَانِّی بِجَمَاعَتِکَ تَدْعُونِی جَزَعاً مِنَ اَلضَّرْبِ الْمُتَتَابِعِ وَ الْقَضَاءِ الْوَاقِعِ وَ مَصَارِعَ بَعْدَ مَصَارِعَ الَى کِتَابِ اَللَّهِ وَ هِیَ کَافِرَةٌ جَاحِدَةٌ اوْ مُبَایِعَةٌ حَائِدَة
ترجمه
از نامه آن حضرت ( ع ) به معاویه
چه مى کنى اگر این حجابهاى دنیوى ، که خود را در آنها پوشیده اى ، به کنارى روند ؟ دنیایى که آرایه هایش به زیبایى جلوه گرند و خوشیها و لذتهایش فریبنده است . دنیا تو را به خود فراخواند و تو پاسخش دادى ، و تو را در پى خود کشید و از پى او رفتى و فرمانت داد و اطاعتش کردى . چه بسا ، بناگاه ، کسى تو را از رفتن باز دارد ، به گونه اى که هیچ سپرى تو را از آسیب او نره اند . پس عنان بکش و از تاختن
باز ایست ، و براى روز حساب توشهاى برگیر ، و براى رویارویى با حادثه اى که در راه است ، دامن بر کمر زن ، و به سخن گمراهان گوش فرامده . و اگر نکنى تو را از چیزى که از آن غافل مانده اى ، مى آگاهانم . تو مردى هستى غرقه در ناز و نعمت . شیطانت به بند کشیده و آرزوى خویش در تو یافته است و اینک در سراسر وجود تو چون روح و خون در جریان است
اى معاویه ، از چه زمان شما زمامداران رعیّت و والیان امر امّت بوده اید و حال آنکه ، نه در دین سابقه اى دیرین دارید و نه در شرف مقامى رفیع . پناه مى بریم به خدا از شقاوتى دامنگیر . و تو را بر حذر مىدارم از اینکه ، همچنان ، مفتون آرزوهاى خویش باشى و نهانت چون آشکارت نباشد
مرا به جنگ فراخواندى . مردم را به یکسو نه ، خود به تن خویش به پیکار من آى . دو سپاه را از آن معاف دار تا همگان بدانند که کدامیک از ما قلبش را زنگ گناه تیره کرده است و پرده غفلت بر دیدگانش افتاده
من ابو الحسنم . کشنده نیاى تو و دایى تو و برادر تو در روز بدر سرشان شکافتم . اکنون همان شمشیر با من است و با همان دل با دشمن روبرو مى شوم . نه دین دیگرى برگزیده ام و نه پیامبرى نو . بر همان راه و روشى هستم که شما به اختیار ترکش کردید و به اکراه در آن داخل شدید
پنداشته اى که براى خونخواهى عثمان آمده اى ، مى دانى که خون عثمان در کجا ریخته شده ، پس آن را از همانجا بطلب ، اگر به خونخواهى او آمده اى . گویى چنان است که مى بینمت که چون جنگ بر تو دندان فرو برد ، مى نالى آنسان ، که شتران گرانبار از سنگینى بار خود مى نالند . و مى بینم که سپاهیانت درگیر و دار ضربتهاى پیاپى و حوادث دردناک و سرنگون شدنها مى نالند و مرا به کتاب خدا مىخوانند ، حال آنکه ، مشتى کافرند و منکر یا بیعت کرده و بیعت شکسته