به عبارت دیگر، ما نمی توانیم موسیقی کلاسیک را از راه موسیقی غیر کلاسیک بشناسیم. بیشتر افراد، واژه " کلاسیک" را برای توصیف موسیقی یی به کار می گیرند که موسیقی جاز یا پاپ یا فولکلوریک نباشد. دلیل شان هم این است که واژه ی مناسبتری برای نامیدن موسیقی کلاسیک وجود ندارد.
بعضی از افراد هم اصطلاح " موسیقی جدی " را برای آثار هندل یا بتهوون به کار می برد.
در اینجا باید گفت که موسیقی جاز نیز می تواند جدی باشد.شما می توانید موسیقی یی را در میان آثار جاز پیدا کنید که بسیار جدی باشد. بنابر این ، بکار بردن این اصطلاح نیز به همان اندازه اشتباه است.
بعضی دیگر واژه ی موسیقی " اهل فضل و هنر " را برای موسیقی کلاسیک به کار می برند. به این معنی که تنها افراد تحصیل کرده و روشنفکر و باهوش می توانند آن را دوست بدارند. آما می دانیم که این توصیف هم اشتباه است. زیرا ما نام " بتهوون" را از دهان بسیاری از افراد ساده هم می شنویم. این افراد مغزی مانند " اینشتین " ندارند، و به عبارت دیگر روشنفکر به شمار نمی روند.
از آنجایی که تمام این کلمات مفهوم واقعی موسیقی کلاسیک را بیان نمی کنند، اجازه بدهید تا دنبال یک نام مناسب باشیم. برای پیدا کردن چنین نامی لازم است تفاوت میان روش های گوناگون موسیقی را روشن کنیم.
زمانی که یک آهنگساز کلاسیک قطعه ای می سازد، نت های مورد نظر، سازها و یا اصوات خوانندگانی که اثرِ او را می خوانند و یا می نوازند، و تعداد این سازها وخوانندگان را به شکل دقیق مشخص می کند. این ویژگی مهم ترین تفاوت میان موسیقی کلاسیک با سایر شیوه ها به شمار می رود.
ازسوی دیگر، این دستورالعمل اجرا و راهنمایی هایی را که لازم می داند، برای اثر خود می نویسد. در این دستورالعمل ها ، او به اجرا کنندگان و آواز خوانان کمک می کند، تا چگونگی اجرای تند یا کند ، قوی یا ضعیف آن اثر را دریافت کنند، آهنگساز کلاسیک ممکن است صدها دستورالعمل گوناگون داشته باشد تا به کمک آن ها اثرِ او به شکلی دقیق و به گونه ای که او می خواهد اجرا شود. البته اجرای هیچ اثری صد در صد کامل و بر اساس خواسته های آهنگساز نیست. زیرا برای درکِ آنچه که در ذهن یک آهنگساز می گذرد، به واژه های بی شماری نیاز داریم که شاید بعضی از این واژه ها در زبان وجود داشته باشند ، همین نکته موجب می شود که رهبری ارکستر ، حرفه ای بسیار هیجن انگیز باشد . یک رهبر ارکستر ، حرفه ای بسیار هیجان انگیز باشد .
یک رهبر ارکسر ناچار است از روی دستورالعمل های آهنگسازی پی به خواسته ی واقعی او ببرد ، و اثر را آنچنان که او مایل است به اجرا در آورد .
موسیقی کلاسیک پایدار ، بدون تغییر و دقیق است . شاید بهترین واژه برای تعریف این شیوه از موسیقی ، واژه ی دقیق باشد . پس ما در اینجا با موسیقی روبرو هستیم که در درون چهارچوب دقیقی قرار دارد ، و باید با شیوه ای مشخص به اجرا درآید .
نحوه ی اجرای این موسیقی را آهنگساز از پیش تعیین می کند . اکنون چنین به نظر می رسد که ما واژه ی مناسبی برای نامیدن موسیقی کلاسیک پیدا کرده ایم ، این واژه موسیقی دقیق است .
بنابراین ، اساس دوره ی کلاسیک را پدید آمدن قوانین ، و به کمال رسیدن آنها می سازد . نمونه های این گونه قوانین تکامل یافته را معماری کلاسیک ، نمایشنامه نویسی کلاسیک و مویسقی کلاسیک می توان دید .
به این ترتریب ، موسیقی کلاسیک نوعی موسیقی است که در این دوره به وجود آمده است .در این دوره متفکران به دنبال یافتن کمال در همه ی زمینه ها بودند ، موسیقی بیش از هر رشته ی دیگر ، کوشش در پیدا کردن شکل کامل خود را داشت . مانند شکل زیبا و تکامل یافته یک گلدان باقی مانده از دوره ی باستان .