اما وقتی یک کار مشخص را در مدت طولانی تکرار می کنیم، دچار خمودی و سردی می شویم و به مرور شروع می کنیم به درجا زدن؛ بنابراین نتیجه گرایی می تواند مؤثرتر از وظیفه گرایی باشد. در منطق نتیجه گرایی، هدف گذاری و تلاش برای رسیدن به هدف مانع درجا زدن و خمودی می شود. در این حالت دانش آموز فقط به وظیفه اش توجه نمی کند بلکه به نتیجه و خروجی هم توجه دارد. به نظر می رسد نتیجه گرایی بهتر از وظیفه گرایی باشد اما باید توجه داشت که دانش آموز نتیجه گرا با استفاده از ابزارها و تکنیک هایی که دیگران معرفی می کنند و مؤثر می دانند سعی می کند به هدف برسد، غافل از این که ممکن است آن چه دیگران استفاده کرده اند برای شخص خودشان اثربخش بوده و برای او کم تر مثمر ثمر باشد؛ بنابراین تلاش های پیاپی و عدم دست یابی به نتیجه ی مطلوب باعث سردرگمی و سرخوردگی او می شود. ضمن این که بعضی افراد برای رسیدن به هدف هر کاری می کنند و به اصطلاح معتقدند هدف، وسیله را توجیه می کند و گاهی از مدار اخلاق خارج می شوند.
اگرچه مهم ترین عامل موفقیت، خود ما هستیم اما تنها عامل مؤثر در تحقق اهدافمان نیستیم؛ بنابراین راه سومی باید وجود داشته باشد و آن تکلیف گرایی است؛ یعنی در مسیر تحقق هدف از دخالت عقل بهره ببریم.
دانش آموز تکلیف گرا، روش ها، ابزارها و تکنیک ها را می شناسد، برنامه و هدف مشخصی دارد و بر مبنای فکر و اندیشه ی خود، روش های مؤثر دیگران را شخصی سازی می کند، ابزارهای مفیدی را که متناسب با روحیات خودش است انتخاب می کند و با کمک تکنیک های روزآمد و قوی قدم در راه موفقیت می گذارد.
پیشنهاد می کنم تکلیف گرا باشید و برای رسیدن به بهترین نتیجه از دانش دیگران بهره برده و دانشی را که کسب می کنید به اشتراک بگذارید.