او معتقد بود که مشکلات موجود در فرایند یادگیری ناشی از روش های نامناسب و اشتباه است. او نظریه ی« یادگیری بدون اشتباه» را پیشنهاد داد که در آن، مطالب به صورت تدریجی و در حجم اندک به دانش آموزان آموخته شده و بلافاصله از آنها امتحان گرفته شود تا این مطالب فراموش نشده و به راحتی بتوانند روی برگه های امتحانی جاری شوند. در این صورت، راهی برای اشتباه کردن باقی نخواهد ماند. با وجود عقیده اسکینر، امروزه مشخص شده که فراخوانی آموخته ها از حافظه کوتاه مدت، روشی غیراثربخش در یادگیری آنها است. همچنین این موضوع اثبات شده که اشتباه ابتدایی، بخش جدانشدنی از مشکلات یادگیری است که در نهایت منجر به تسلط فرد بر موضوع جدید می شود. با تمام این موارد، هنوز هم دانش آموزان احساس خوبی نسبت به اشتباهات و مشکلات مراحل ابتدایی یادگیری ندارند. آنها هر کاری می کنند تا از رخ دادن این اشتباهات جلوگیری کنند.
باید بر این وسوسه گمراه کننده غلبه کرد. زمانی که یک یادگیرنده مرتکب اشتباه می شود و بازخورد اصلاحی دریافت می کند، اشتباهات در ذهنش حک نمی شوند. حتی آن دسته از استراتژی های آموزشی که منجر به اشتباه می شوند (مانند آنکه پیش از آموزش هر چیز از فرد خواسته شود تا یک مساله را حل کند)، یادگیری های عمیق تر، صحیح تر و بادوام تری را نسبت به روش های منفعلانه تر و سنتی آموزش ارائه می کنند. با این وجود، باید بازخوردهای اصلاحی مناسب را به یادگیرندگان ارائه داد.
راه های دشوارتر یادگیری، مانند تلاش برای حل مسائل در ابتدای کلاس درس و سپس آموختن روش حل آنها، علاوه بر افزایش و تقویت خلاقیت، باعث عمیق تر شدن یادگیری و دوام آن هم می شود. در این میان، ترس از شکست نباید اجازه دهد که افراد از این فرایندهای پراشتباه و دشوار اولیه اجتناب کرده و یادگیری بلندمدت خود را فدا کنند.